حدودا ده روز پیش،مراسمی به مناسبتی خاص در آموزش و پرورش برگزار بود.( ده روز پیش چه مراسم خاصی میتونست برگزار بشه واقعا؟؟!!) و برای هر کدام از فرهنگیان نیز ، دعوتنامه ای ارسال شده بود برای شرکت در مراسم مربوط به همان مناسبت خاص.( کسی نفهمید چه مناسبتی بوده؟؟) معمولا در اینجور مواقع، فرهنگیان چه ارج و قربی که پیدا نمی کنند.تا اینجا را داشته باشید تا بعد......!!

معمولا ساعتهای تفریح در مدارس، ساعتهای جالب و در عین حال تهوع آوریست!!!( البته تهوع ،جالب نیست.)

بازار شعار دادنهای بی تحلیل و بدون پشتوانه، داغ داغ است.همکاران به اصطلاح فرهیخته!!؛ چنان همه چیز و همه کس را محکوم میکنند و بعد از آن، چنان مدینه ی فاضله ای میسازند که اگر سالهای اول تدریست باشد ، از بودن در میان این قشر ،به خودت میبالی، البته این بالیدن و این حسّ خوشایند، برای سالهای اول تدریس است که هنوز با چند رنگی این قشر آشنا نیستی، گذر زمان چنان نقابها را کنار میزند که جز تنفر؛ حس دیگری نداری!!

برگردیم به داستان همان مراسم خاص(باز هم نفهمیدید؟؟)

درصد بالایی از حضرات به همه چیز معترض، فقط برای دریافت برگه ی حضور در آن روز خاص؛ از سر وکول هم بالا رفته و آن جلسه را به قدوم خویش مزیّن فرموده بودند.

مسلم است که شرکت در یک مراسم ، به خودی خود، جرم نیست، بلکه جرم آنجاست که زبان و رفتارت، به شدت دوگانه و گاه چند گانه باشد.از نظر من ، شخصی که از ابتدا مواضعش را روشن و شفاف بیان میکند- ولو ، با من نوعی، 180 درجه تفاوت دیدگاه داشته باشد-صد مرتبه شرف دارد به کسی که شغل پردر آمد نان به نرخ روز خوری!! را به عنوان شغل دوم و یا حتی شغل اول خود انتخاب کرده است.

از درک این مطلب عاجزم که چگونه کسی میتواند در یک روز، هم منتقد جدّی یک وضعیت باشد و هم در همان روزدر مجلسی شرکت کند که حضور در آن جلسه ، معنایی جز تایید آن وضعیت ندارد. و مگر میتوان انتظار داشت دانش آموزی که از صبح تا شب دروغ میبیند و ریا، تظاهر میبیند و دو رنگی، کسی شود متفاوت از آنها که راهنمایش بوده اند؟!

سربلندی گر که خواهی با همه یکرنگ باش                قالی از صد رنگیش ، در زیر پا افتاده است.

امروز مربی پرورشی ، از یکی از دبیران دینی و قرآن ، خواست که نماز را برگزار کند-البته نه در ساعت تفریح که در ساعت درسی -از دبیر محترم پرسیدند ( یعنی کسب تکلیف کردند ) که این نماز عارفانه !!در چه ساعتی برگزار شود؟ فرمودند: 12:45 ؛ از ایشان تمنا شد که : همان اول ساعت ، یعنی 12 برگزار شود و بعد، کلاس درس ادامه پیدا کند. فرمودند: « من تا  سر کلاس ،یه بسم الله بخوام بگم که دوازده ونیمه،  بعدم میریم  نماز دیگه !!»      

جل الخالق !!! یه بسم الله ، 30 دقیقه ؟! پس ختم قرآن ، به حساب این آقای متدین چند سالی طول خواهد کشید. 

آقای با ایمان داستان ما ، هشت رکعت نمازش را از 12:45 تا  1:30  می خواند و یک بسم الله اش هم ، 30 دقیقه طول می کشد ، تعجب می کنم چگونه به امورات  دیگر زندگی اش می رسد ؟ و جالب آنکه چه ارج وقربی دارد این آقای دینی مدرسه ی ما!! 

آقای محترم ! شما قرار است در این ساعات ، در کلاس درس باشی و به بچه ها ایمان واقعی و عدم تظاهر به دینداری را یاد بدهی ، منتظری ( آیت الله منتظری نه ها ، یعنی منتظر هستی ، وبلاگم فیلتر نشود لطفا !)بچه ها مریدت شوند؟! 

آقای مومن نما ! فرار از کلاس درس را به دین ونماز مرتبط نکن لطفا . حالمان از این همه مقدس مآبی نچسب ، به هم می خورد .

نمی دانم چرا فکر می کنیم مال حرام آن است که نیمه های شب ، از دیوار مردم بالا رویم و اسباب و اثاثیه ی خانه ی مردم را خالی کنیم و ...... 

آ قای دینی !! پول حلال به خانه ات میبری ؟! 

پ ن 1:لطفا کسی در کامنتش برایم ننویسد که چرا باز ،منفی نوشتی .

          لطفا کسی اس ام اس ندهد که چرا بدبینی را اشاعه می دهی .

          لطفا کسی نگوید که حق نداشتی اینها را بنویسی .

          باید بنویسم ، باید بنویسیم ، که اگر ننویسیم همان ریا کاری می شویم که از او متنفریم !!

 پ ن 2: در میان فرهنگیان ( چه مرد و چه زن ) انسانهای شریف و قابل تحسینی هستند که این وصله ها هیچ گاه به آنها نچسبیده ونخواهد چسبید!! از همه ی آنها معذرت می خواهم.