پست آخر!!

1

طالبان علم که همان دانش آموزان فرهیخته مان باشند ، چند روزیست به این نتیجه ی مسرّت بخش رسیده اند که دیگر درس و مَخش !! برایشان کافیست و ماندن در خانه را بر آمدن به مدرسه ترجیح داده اند و ما نیز ،مسرور از این اقدام انقلابی آنها به امورات شخصی خویش میرسیم.

امروز صبح برای پیگیری داستان کهنه و قدیمی انتقالیم و نیز پیگیری غیبتهای رد شده از طرف بزرگواران آموزش و پرورش مبارکه، به اداره کل (اصفهان)رفتم، در تاریخهای یکم و سوم و چهارم و پنجم بهمن ماه غیبتهایی داشتم و حضرات بزرگوار ،در روز سوم، غیبت های اینجانب را اعمال کرده و خواستار توضیح شده بودند ( عصر سرعت و ارتباطات که میگن همینه دیگه). بماند که دلیل غیبتها برایشان روشن بود.(من فکر میکنم ، به دلیل علاقه ی شدیدی که به بنده دارند ؛ به دنبال بهانه ای هستند تا این حقیر را زیارت کنند و الّا ، خدمتگزاران صدیق این مرز و بوم که قصد مردم آزاری ندارند!!) همان روزها شکایتی را به اداره کل ، ارائه داده بودم؛ مبنی بر عدم همکاری عزیزان در مبارکه ؛اداره کل ، خواستار توضیح آن بزرگواران شده بود. فکر میکنید جواب را بعد از چه مدتی ارائه کردند؟ یک هفته؟ دو هفته؟ یک ماه؟خیر؛ خودتان را خسته نکنید، خودم عرض میکنم.بعد از 47 روز!!! گفتم که عصر سرعت و ارتباطات است. یک بام و دو هوا را میبینید؟از یک طرف ؛ فقط 2 روز پس از جریان غیبتها، نامه ی تایپ شده ی تر و تمیزی  به دستت می رسانند و خواستار توضیح میشوند و از طرفی بعد از 47 روز و پس از 2 بار «پیرو زدن» ، جواب میدهند، آن هم مخدوش و غیر مستدل. فکر میکنید اگر در جریان مورد اشاره ،ریگی به کفش بنده بود، جواب دادن ؛ به 47 دقیقه میکشید؟؟!! اگر زمان به 400 سال پبش باز میگشت و شاه عباس ، یکی از چاپار هایش را مامور میکرد تا فاصله ی 50 کیلومتری بین اصفهان و مبارکه را طی کند ، به نظر شما این جواب دادن ، چند روز طول میکشید؟؟!!

از رفتارهای ارباب رعیتی برخی از کارمندان اداره کل که بگذریم، باید از رفتار و منش آقا ی دائی یاد کنم که بزرگوارانه و با سعه ی صدر ، به حرفهایم گوش کرد و راه کار ارائه داد تا به یادم بماند که با همه ی تنگ نظریها و ناشایست سالاریها، هنوز هم میتوان اندکی دلخوش بود ، میتوان به اداره ای رفت و مچاله نشده ؛ به خانه بازگشت.مطمئنم ایشان ؛ نوشته های من را نمیخواند اما وظیفه دارم از ایشان ، بابت رفتارشان تشکر کنم ، تا انسانیت ؛ از زنده ماندن خویش پشیمان نباشد!!

........................................

2

اگر اتفاق غیر منتظره ای نیفتد ؛ فردا صبح ، تعطیلاتمان را رسما آغاز میکنیم! من و همسرم از دو شهر مختلف هستیم ،ترکیب شمال سبز و کویر خشک و سکونت در شهر سومی چون مبارکه، میشود معجونی مثل ما!!

تعطیلات را به دو بخش تقسیم کرده ایم ، چند روز اول در شمال وچند روز بعد در بیدگل،بنابر این، این آخرین پست من در سال 88 خواهد بود.

حدودا 2 ماه از اولین روزی که وبلاگم را راه اندازی کردم میگذرد، در این مدت؛ دوستان خوبی همراهم بوده اند که بعضی از آنها همشهریهای مهربانم هستند و برخی دیگر ، هموطنان نادیده ی نازنینم.

آقایان :عنایتی،فرزانگان،ستاری،دکتر کبرایی، رسول زاده،فرزین،عموزاده،بیدگلی،کدخدایی، رفیعی،علوی و سرکار خانم رسولزاده، همشهریانی هستند که در این مدت همراهم بودند.

و دوستان نادیده ام:میثم مهربان،سرکار خانم ارغوان،آقا معلم دامغانی محترم،خانوم معلم عاشق مدرسه،خانم آکرونما(فاطمه؟)خانم معلم کرمانی،برزین عزیز و عمیق،سرکار خانم نعیمه،سجاد نازنین،آقا رسول عزیز،کوروش کمی همشهری(شمالی)،سرکار خانم باقری ،سرکار خانم؟؟ وبلاگ دخترک و شاهزاده ی قجر،احسان میرزای با احساس.

در این مدت، سعی کردم حذف و اضافاتی در لینکهایم داشته باشم که مبنای آن ،3 اصل مترقی حکمت،عزت و مصلحت بود!!

امیدوارم در برخی از موارد (مانند پست قبلی)که نظرات، متفاوت و چالشی بود، بی احترامی به شخصی نشده باشد.

امید وارم سال جدید ، سالی نیکو برای تمامی این عزیزان و خانواده های آنها باشد.

...............................

3

از خدا میخواهم سال 89 سالی بدون خشونت و خونریزی، برای تمام مردم و خصوصا مردم کشورم باشد.

امیدوارم در این سال،کسی با تکیه بر دین و مذهب ، شعور مردم را به بازی نگیرد و با افکار قرون وسطایی خویش ، ملت را بازیچه قرار ندهد.

امید دارم در سال جدید، فقر ؛ چهره ی کریه خود را به مردم سرزمینم و تمام مردم دنیا نمایان نسازد ، پدری شرمسار فرزندانش نگردد، مادری را به بیراهه نکشاند و فرزندی را از خانواده اش نگیرد.

آرزو دارم ،فقر فرهنگی ریشه داری که مردم سرزمینم را سالهاست که عقب نگاه داشته است ،ریشه کن شود.

امید وارم اگر حال و روزمان به راه است ، به یاد داشته باشیم آنها را که باید چونان ما میشدند ،اما نشدند و یادمان باشد با چرخشی کوچک، در فلک و کائنات ممکنست جایمان را به همانها بدهیم که از آنها گریزانیم. 

آرزومندم ،مردم سرزمینم به دوران عظمت و شکوه افسانه ای خویش بازگردند،اگر بگذارند....

 و چند آرزوی شخصی برای خودم و زندگیم ( که باید آهسته بنویسم ، تا فقط من بشنوم و خدا!!)

...........................

4

هیچ زمستانی،ماندنی نیست،اگر تمام شبهایش هم یلدا باشد.

بوی باران ، بوی سبزه.........



بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک

شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک

آسمان آبی و ابر سپید،

برگهایسبز بید،

عطر نرگس ، رقص باد،

نغمه ی شوق پرستوهای شاد،

خلوت گرم کبوتر های مست،

نرم نرمک میرسد اینک بهار ؛

خوش به حال روزگار!!


خوش به حال چشمه ها و دشت ها،

خوش به حال دانه ها و سبزه ها،

خوش به حال غنچه های نیمه باز،

خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز،

خوش به حال جام لبریز از شراب،

خوش به حال آفتاب !!


ای دل من ، گرچه در این روزگار ،

جامه ی رنگین نمی پوشی به کام،

باده ی رنگین نمی بینی به جام،

نُقل و سبزه در میان سفره نیست،

جامت از آن می که می باید تهیست؛


ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم !!

ای دریغ از من اگر ، مستم نسازد آفتاب،

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار،


گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ

هفت رنگش میشود هفتاد رنگ .                                    

                                                               «فریدون مشیری»

...........................

بی ربط نوشت :

امشب تیم فوتسال فولاد ماهان اصفهان ، تیم السد قطر را در فینال فوتسال باشگاههای آسیا شکست داد و قهرمان شد.طی دو هفته ی گذشته هم تیمهای باشگاهی فوتبال ایران تیمهای باشگاهی اعراب را ، تقریبا مچاله کرده اند. من همیشه فردوسی را نه به خاطر شاهنامه اش ، که به خاطر این دو بیتش دوست داشته ام :

ز شیر شتر خوردن وسوسمار            عرب را بدانجا رسیدست کار

که تاج  کیانی  کند  آرزو                     تُفو بر تو ای چرخ گردون تُفو!!

.....................


نویسنده: یک نفر
جمعه 21 اسفند1388 ساعت: 23:46
پی نوشتت فقط یک نوشته نژاد پرستانه است و همان فردوسی هم اشتباه کرد وقتی فکر کرد که توانسته شاهنامه ی بدون عربی بسراید
متاسفم برای این نگاه سخیف
که همانا بهترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست
..................
اول :سلام
دوم :صبر میکنیم تا بقیه ی
دوستان هم نظرشونو بگن
سوم : موفق باشید.
چهارم : در پناه حق

......................................

نویسنده: س-ر       

شنبه 22 اسفند1388 ساعت: 13:46


منظورم از برابری و برادری عدم خودبزرگ بینی، خود برتر بینی و نژاد پرستیه. چه ایرانی چه عرب چه آلمانی چه یهودی و چه آمریکایی و چه ....
مگه در تاریخ ایران، در تاریخ آمریکا، در تاریخ اسرائیل، در تاریخ روم، در تاریخ انگلستان و در تاریخ کشورهای دیگه -همونطور که در تاریخ عرب بوده- ندیدیم و نشنیدیم این نژاد پرستی رو؟! این خود برتر بینی رو؟
اما حرف من اینه که انسان -به اصطلاح- متمدن امروز نباید این طرز تفکر رو داشته باشه. این طرز تفکر یعنی پسرفتی به عمق چندین و چندسال تاریخ. برای من یه عرب، یه آمریکایی، یه یهودی، یه ایتالیایی، یه افغانی، یه ایرانی، یه زردپوست، سرخ پوست و سفید پوست و سیاه پوست به یه اندازه محترمن. به شرط این که انسان باشن. فارغ از رنگ و نژاد و مرام و مسلک و ...
درضمن، اگه قرار باشه حرفای آقای فردوسی همه ش درست باشه که الان باید طبق شعر ایشون که "که را از پس پرده دختر بوَد/اگر تاج دارد بد اختر بوَد" همه، دختراشونو زنده به گور کنن.
......................
ممنون برادر از نگاهت به نوشته های من
وقتی خلیج فارست رو خلیج ع ر ب ی میخونن و همه ی کشورای ریز و درشت عرب ، چشم بسته تایید میکنند، وقتی دانشمندای کشورتو به نام خودشون میخونن ،، وقتی دختران کشورت رو برای عیاشی خودشون به بردگی میکشن ،، وقتی حتی به پرندگان و حیوانات کشورت هم رحم نمی کنند ،، وقتی برای ورود به کشوراشون هزار جور تحقیرت میکنن ، وقتی تو جنگ 8 ساله ای که بهترین جوونای این مملکت از دست رفتن ؛ حمایت میکنن از اون کشور دیگه ، فقط به این خاطر که عرب داره با عجم با مجوس میجنگه و هزار نمونه ی دیگه ، باید که یادمون بمونه ایرانی بودیم و هستیم البته اگر بگذارند....

..................


نویسنده: بی امان
شنبه 22 اسفند1388 ساعت: 14:48
سلام
چیزی نخواهم گفت تنها می دانم که خداوند در ابتدای کتاب مقدسش"قران"فرمود:
"لا اکراه فی الدین"
هیچ اجباری در دین نیست.
خدا عاشق انسان بود و او را مختار آفرید که از هر راه اما تنها اورا برای پرستش انتخاب کند..
.
واسلام آیینه ای شد تا بهترین را نشان بدهد اما نه با زور شمشیر،که اسلام دین رافت ومهر است.
ومولانا:
ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم وحال را
تا چه در نظر آید...
مانا باشید.
..............
سرکار خانم رسولزاده سلام.
مشکل همیشگی ما همینست ؛ هرگاه کسی خواسته از اعراب این دوره و خود بزرگ بینی هایشان حرفی بزند ، حساب شده یاناشده او و عقیده اش را در مقابل اسلام قرار داده ایم. و خوشحال و مسرور از اینکه حریفمان را از میدان به در کرده ایم. غافل از اینکه استدلالی نیاورده ایم بلکه متوسل به سفسطه شده ایم.
ممون از حضور و نظرتان.

.........................


نویسنده: خانوم معلم
شنبه 22 اسفند1388 ساعت: 13:3
فک میکنم بهتر بود این بی ربط نوشت رو نمی گذاشتین چون یه جورایی فاشیستی است و خوب نیست این طرز تفکر.
..........
ممنون خانوم معلم
فکر نمی کنم علاقه به کشور و مردم تحقیر شده در طول تاریخ ، فاشیسم باشه. این همون "حب الوطن " ه .این کلام که دیگه عربیه.
نفوذ تا اعماق وجود و کلاممون رو میبینین ؟
به هر حال ممنون از نگاه گرمتون و موفق باشید.


عیدانه


این روزها همه جا بوی عید به مشام میرسد، من همیشه دو هفته مانده به عید را از خود عید بیشتر دوست داشته ام.جنب و جوش و شتاب مردم ، شلوغی غیر منتظره ی خیابانها ، ماهی های قرمز ( و البته مفلوک ) جوجه های رنگی ؛کودکان آویزان از دامان پدر و مادر، همه و همه به یادمان می اندازند که زندگی هنوز جاریست ، هنوز برای دلخوشی بهانه ای هست؛ و هنگام تحویل سال نو انگار که تخلیه میشوی ، انگار که همه ی دویدنها تمام میشود ، انگار که باز به صفر میرسی. و برای من -و شاید همه - عیدهای کودکی چیز دیگری بود، سالهایی که بزرگترین دغدغه مان این بود که چرا فلان فامیل ، عیدی ما را نداد و چقدر رژه میرفتیم جلو آن شخص تا بلکه یادش بیفتد ، عیدی فراموش شده ی ما را.

و یادش بخیر ، عید سالهای پیش-مثلا بیست و چند سال پیش- که همه در اولین شب سال نو ، در اتاق پدر بزرگ (پدری ) جمع میشدیم .( پدرم ، 8 خواهر و برادر دارد، که به همراه فرزندان و نوه های آنها جمعیتی حدودا 100 نفره را تشکیل میدادیم!!) و پدر بزرگم که تنها زندگی میکرد و با آنکه سنی از او گذشته   بود ، اما  سرحال بود و حواسش به همه بود و حتی میدانست که هرکدام از نوه ها کجا درس میخوانند ؛ ترم چندمند و......!!!

و در آن شب سال نو ، اصرار داشت که اختیار چای و سماور با خودش باشد و اگر کسی اراده میکرد به آن حریم نزدیک شود ، باید منتظر هر برخوردی میماند!! و باید که چای هایش را میخوردیم و گر نه ناراحت میشد  و میوه ها و آجیل ها را که از مدتی قبل تهیه کرده بود از پستوی خانه اش بیرون می آورد و خنده هایش و توقعات پیرانه اش و ریش های سفیدش و حضور ما در آن جمع که گاه از سر اجبار بود و حالا ، که دستش از دنیا کوتاهست و جمع آن سالها-هرچند بزرگتر شده- اما تقریبا از هم پاشیده شد و آن خانه هم به فروش رفت و نماند تا ببیند که مشکلاتم حل شد تا نگرانم نباشد و دیگر هیچ. (به یاد «رسم زمونه »ی رسول نجفیان افتادم )

و بعد از آن ؛ منزل پدر بزرگ مادری و معمولا شام اول سال و خاله ها و دایی ها که با آنها مانوستر بودیم و چه لذّتی داشت آن روزها  ولی این روزها همه عوض شده اند ، همه چیز مصنوعی شده. حتی ازدواج خیلی ها و  وصلت با فلان خانواده، آنها را عوض کرده و انگار که همبازیهای کودکیت را اصلا نمی شناسی!!

برای من عید یکی از سالهای جنگ ، خاطره انگیز ترست تا عید این سالها!!بمباران تهران ، در آن سالها همه را به شهرهای خودکشانده بود و پدر بزرگ  و مادربزرگ مادرم که از تهران آمده بودند و جمعمان جمع بود. ( میدانم بی انصافیست ، کشته شدن مردم در آن سالها را خاطره به حساب آوردن ) عید آن سال را با خاموشی های پی در پی و صدای مداوم آژیر قرمز طی کردیم . و پدر بزرگی که او هم دیگر در این دنیا نیست و مادربزرگی که مرگ را به انتظار نشسته!!!

و بعد از آن سالهای سرخوشی ، تحویل سالهای سه چهار سال پیش ،با اشکهایی همراه بود که نه از سر شوق ، که از شدت درد بود و وقتی به یاد میاوردی که دیگران چگونه با مشکلاتت ، تنهایت گذاشتند ،اشکهایت بیشتر میشد و باید اشکهایت را پاک میکردی که شگون نداشت!!

در گشاد کار ما هر کس ، سری در جیب برد             مشکلی دیگر ، به کار مشکلم افزوده شد!!

 و اما این سالها که زندگی بر وفق مرادست، اما زخم آن سالها مانده تا التیام یابد و آنها که مرا شکسته می خواستند ، میبینند و می دانند که همچنان پا بر جا مانده ام.ما را به سخت جانی خود ، این گمان نبود!

و این سخن علی (ع) به یادمان باشد که :

دنیا دو روز است ، یک روز به کام تو و یک روز علیه تو ؛ پس آن روز که دنیابه کام توست مغرور نشو و آن روز که علیه توست مایوس مباش.

و...........پایان

سخن بزرگان


1) شب در کارنامه ی سیاه زندگی اش ، چه کرده است که افتخار گرفتن اینهمه ستاره را دارد ؟!

                                                                                                               شکسپیر

2)در سقوط افراد در چاه عشق ،قانون جاذبه تاثیری ندارد.

                                                                                                                انیشتین

3)در نبرد میان روزهای سخت و مردان سخت ؛ این مردان سختند که میمانند نه روزهای سخت. 

                                                                                                                 ؟

4) تنها دو چیز نامحدود وجود دارد :اوّل : عالم هستی و دوم : حماقت بشر.البته در مورد اوّلی زیاد مطمئن نیستم!!

                                                                                                                 انیشتین

5) سرمایه ی هر دلی حرفهاییست که برای نگفتن دارد.

                                                                                                                  دکتر شریعتی                     

6)اگر نمیتوانی بالا روی ؛ چون سیب باش تا افتادنت ، اندیشه ای را بالا برد.

                                                                                                                 دکتر شریعتی   

7)آسمان برای گرفتن ماه تله نمیگذارد ، آزادی خود ماهست که او را پایبند میکند.

                                                                                                                  تاگور

8)انسان مانند رود خانه است ، هر چه عمیق تر باشد ؛ آرامترست.

                                                                                                                  منتسکیو

9)برای دوست خود تمام محبّت خود را ظاهر مکن ؛ زیرا هر وقت اندک تغییری مشاهده کرد ، تو را دشمن میدارد.

                                                                                                                 سقراط

10)آدمی را امتحان به کردار باید کرد نه به گفتار ، چه اکثر مردم زشت کردار و نیکو گفتارند.

                                                                                                                فیثاغورس

11)در عالم دو چیز از همه زیباتر است : آسمانی پر ستاره و وجدانی آسوده.

                                                                                                                کانت

12) عشق تنها مرضیست که بیمار از آن لذّت میبرد!!

                                                                                                                 افلاطون

13)زیاد عیب رفیق خود را جستجو مکن وگرنه همیشه بی رفیق خواهی ماند ، زیرا احدی خالی از عیب نیست .

                                                                                                                 امام صادق (ع)

 14)باران هم روی ظالم میبارد و هم روی مظلوم ، ولی بیشتر روی مظلوم میبارد ، زیرا ظالم چتر او را ربوده است.

                                                                                                                کریستوفر بن

15) از خشم و غضب بپرهیز؛زیرا غضب ، شخص را به مذلّت پوزش طلبیدن وادار میسازد.

                                                                                                                امام صادق (ع)

16) چون دوستی اختیار کنی ، در حال غضب وی را امتحان کن . اگر با انصاف باشد ، دوستی را شاید وگرنه از وی بر حذر باش.

                                                                                                                 لقمان حکیم

17) به ضرورت آمدم در این جهان ، به حیرت زیستم و به کراهت میروم.

                                                                                                                  افلاطون

18)بسیاری از مردم رازهای دیگران را به شما میگویند تا به شما ثابت کنند که میتوانید به صمیمیّت ایشان اعتماد کنید و آنان را رازدار خود سازید.

                                                                                                                 اسکار وایلد

19) جوانی نیز مانند پاکترین و بهترین عشقها سرانجامی ندارد.

                                                                                                                 گوته

20) کسی که به کسی دیگر حسد ورزد ، دلیل بر اینست که اعتراف به برتری او کرده است.

                                                                                                               هراس وال پول

فریدون مشیری

نام فریدون مشیری ،همواره برای من نامی در خور احترام بوده است؛ شاعری که هم مخاطب عام دارد و هم مخاطب خاص.کمتر شاعری را میتوان یافت که از چنین اقبالی برخوردار باشد.شما میتوانید شعرهای فریدون مشیری را در دفتر خاطرات بچه های دبیرستانی، به همراه قلب و تیر آویخته از آن و سه قطره خونی!! مشاهده کنید که سالهاست یاران جدایی ناپذیری هستند که مثلا عشق را به تصویر میکشند؛ دانش اموز دبیرستانی هرچند با غلطهای املایی شعر کوچه ی مشیری را بر در و دیوار کلاس خویش یا در کوچه ی محل گذر محبوبش !! مینویسد تا اثبات کند عشقش را!!

از طرفی شعر های خوش آهنگ و در عین حال عمیق مشیری را میتوان با صدای بزرگان موسیقی ایران شنید.( به نظر میرسد ، خوش آهنگی  و چینش ریتم دار کلمات توسط مشیری ، بسیاری از خوانندگان و آهنگ سازان  را به سمت اشعار او کشانده است.) که آخرین نمونه ی آن ، شعر زیبای زبان آتش است که در بین مردم به: تفنگت را زمین بگذار مشهور شد که استاد شجریان ، آن را برای تمامی خس و خاشاک های ایران خواند.نمیتوان مجذوب صدای استاد شد و شعر زیبای مشیری را نادیده گرفت، به بیان دیگر ، شعر جاودانه ی مشیری بود که این آهنگ را ماندگار کرد.

با تمام احترامی که برای بزرگی چون شاملو قائلم اما شعر های مشیری برای من چیز دیگریست.

شعری که در ذیل می آید ،شعریست که مشیری، در جواب این شعر سعدی سروده است:

«میراث پدر خواهی ، علم پدر آموز                        کاین مال پدر ، خرج توان کرد به یک روز !!»

        پند!!

هان ای پدر پیر ، که امروز ،

می نالی از این درد روان سوز .

علم پدر آموخته بودی ،

«واندم که خبر دار شدی سوخته بودی»


افسرد تن و جان تو در خدمت دولت ،

قا موس شرف بودی و ناموس فضیلت ،

وین هر دو شد از بهر تو ، اسباب مذّلت.


چل سال غم و رنج ،ببین با تو چه ها کرد .

دولت ، رمق و روح تو را از تو جدا کرد.

چل سال تو را بنده ی انگشت نما کرد ،

آنگاه، چنین خسته و آزرده رها کرد .


از مادر بیچاره ی من ، یاد کن امروز 

هی جامه قبا کرد ،

خون خورد و گرو داد و غذا کرد و دوا کرد ،

جان بر سر این کار فدا کرد .


هان ای پدر پیر !

کو آن تن و آن روح سلامت ؟ 

کو آن قد و قامت ؟ 

فریاد کشد روح تو ، فریاد ندامت .

علم پدر آموخته بودی ،

« واندم که خبر دار شدی ، سوخته بودی »


از چشم تو آن نور کجا رفت؟ 

آن خاطر پر شور کجا رفت؟ 

« میراث پدر » هم سر این کار هبا رفت .

وان شعله که بر جان شما رفت ، 

دودش همه در دیده ی ما رفت .


چل سال اگر خدمت بقّال نمودی ، 

امروز بدین رنج، گرفتار نبودی .

هان ای پدر پیر!

چل سال در این مهلکه راندی ، 

دیدی همه نا پاکی و خود پاک بماندی ، 

آوَخ ! که مرا نیز بدین ورطه کشاندی .


علم پدر آموخته ام من ! 

چون او همه در دام بلا سوخته ام من ! 

چون او همه اندوه و غم اندوخته ام من ! 


ای کودک من ! 

مال بیندوز ، 

وان علم که گفتند ، میاموز ! 


.......................

و این هم ادای احترامی به شاملو: 

خورشید را گذاشته ، 

با اتّکا به ساعت شمّاطه دار خویش ،

می خواهند متقاعد کنند ،

بیچاره خلق را 

که شب 

 از نیمه نگذشته است . !!

سربلندی گر که خواهی .........

 حدودا ده روز پیش،مراسمی به مناسبتی خاص در آموزش و پرورش برگزار بود.( ده روز پیش چه مراسم خاصی میتونست برگزار بشه واقعا؟؟!!) و برای هر کدام از فرهنگیان نیز ، دعوتنامه ای ارسال شده بود برای شرکت در مراسم مربوط به همان مناسبت خاص.( کسی نفهمید چه مناسبتی بوده؟؟) معمولا در اینجور مواقع، فرهنگیان چه ارج و قربی که پیدا نمی کنند.تا اینجا را داشته باشید تا بعد......!!

معمولا ساعتهای تفریح در مدارس، ساعتهای جالب و در عین حال تهوع آوریست!!!( البته تهوع ،جالب نیست.)

بازار شعار دادنهای بی تحلیل و بدون پشتوانه، داغ داغ است.همکاران به اصطلاح فرهیخته!!؛ چنان همه چیز و همه کس را محکوم میکنند و بعد از آن، چنان مدینه ی فاضله ای میسازند که اگر سالهای اول تدریست باشد ، از بودن در میان این قشر ،به خودت میبالی، البته این بالیدن و این حسّ خوشایند، برای سالهای اول تدریس است که هنوز با چند رنگی این قشر آشنا نیستی، گذر زمان چنان نقابها را کنار میزند که جز تنفر؛ حس دیگری نداری!!

برگردیم به داستان همان مراسم خاص(باز هم نفهمیدید؟؟)

درصد بالایی از حضرات به همه چیز معترض، فقط برای دریافت برگه ی حضور در آن روز خاص؛ از سر وکول هم بالا رفته و آن جلسه را به قدوم خویش مزیّن فرموده بودند.

مسلم است که شرکت در یک مراسم ، به خودی خود، جرم نیست، بلکه جرم آنجاست که زبان و رفتارت، به شدت دوگانه و گاه چند گانه باشد.از نظر من ، شخصی که از ابتدا مواضعش را روشن و شفاف بیان میکند- ولو ، با من نوعی، 180 درجه تفاوت دیدگاه داشته باشد-صد مرتبه شرف دارد به کسی که شغل پردر آمد نان به نرخ روز خوری!! را به عنوان شغل دوم و یا حتی شغل اول خود انتخاب کرده است.

از درک این مطلب عاجزم که چگونه کسی میتواند در یک روز، هم منتقد جدّی یک وضعیت باشد و هم در همان روزدر مجلسی شرکت کند که حضور در آن جلسه ، معنایی جز تایید آن وضعیت ندارد. و مگر میتوان انتظار داشت دانش آموزی که از صبح تا شب دروغ میبیند و ریا، تظاهر میبیند و دو رنگی، کسی شود متفاوت از آنها که راهنمایش بوده اند؟!

سربلندی گر که خواهی با همه یکرنگ باش                قالی از صد رنگیش ، در زیر پا افتاده است.

امروز مربی پرورشی ، از یکی از دبیران دینی و قرآن ، خواست که نماز را برگزار کند-البته نه در ساعت تفریح که در ساعت درسی -از دبیر محترم پرسیدند ( یعنی کسب تکلیف کردند ) که این نماز عارفانه !!در چه ساعتی برگزار شود؟ فرمودند: 12:45 ؛ از ایشان تمنا شد که : همان اول ساعت ، یعنی 12 برگزار شود و بعد، کلاس درس ادامه پیدا کند. فرمودند: « من تا  سر کلاس ،یه بسم الله بخوام بگم که دوازده ونیمه،  بعدم میریم  نماز دیگه !!»      

جل الخالق !!! یه بسم الله ، 30 دقیقه ؟! پس ختم قرآن ، به حساب این آقای متدین چند سالی طول خواهد کشید. 

آقای با ایمان داستان ما ، هشت رکعت نمازش را از 12:45 تا  1:30  می خواند و یک بسم الله اش هم ، 30 دقیقه طول می کشد ، تعجب می کنم چگونه به امورات  دیگر زندگی اش می رسد ؟ و جالب آنکه چه ارج وقربی دارد این آقای دینی مدرسه ی ما!! 

آقای محترم ! شما قرار است در این ساعات ، در کلاس درس باشی و به بچه ها ایمان واقعی و عدم تظاهر به دینداری را یاد بدهی ، منتظری ( آیت الله منتظری نه ها ، یعنی منتظر هستی ، وبلاگم فیلتر نشود لطفا !)بچه ها مریدت شوند؟! 

آقای مومن نما ! فرار از کلاس درس را به دین ونماز مرتبط نکن لطفا . حالمان از این همه مقدس مآبی نچسب ، به هم می خورد .

نمی دانم چرا فکر می کنیم مال حرام آن است که نیمه های شب ، از دیوار مردم بالا رویم و اسباب و اثاثیه ی خانه ی مردم را خالی کنیم و ...... 

آ قای دینی !! پول حلال به خانه ات میبری ؟! 

پ ن 1:لطفا کسی در کامنتش برایم ننویسد که چرا باز ،منفی نوشتی .

          لطفا کسی اس ام اس ندهد که چرا بدبینی را اشاعه می دهی .

          لطفا کسی نگوید که حق نداشتی اینها را بنویسی .

          باید بنویسم ، باید بنویسیم ، که اگر ننویسیم همان ریا کاری می شویم که از او متنفریم !!

 پ ن 2: در میان فرهنگیان ( چه مرد و چه زن ) انسانهای شریف و قابل تحسینی هستند که این وصله ها هیچ گاه به آنها نچسبیده ونخواهد چسبید!! از همه ی آنها معذرت می خواهم.