1

طالبان علم که همان دانش آموزان فرهیخته مان باشند ، چند روزیست به این نتیجه ی مسرّت بخش رسیده اند که دیگر درس و مَخش !! برایشان کافیست و ماندن در خانه را بر آمدن به مدرسه ترجیح داده اند و ما نیز ،مسرور از این اقدام انقلابی آنها به امورات شخصی خویش میرسیم.

امروز صبح برای پیگیری داستان کهنه و قدیمی انتقالیم و نیز پیگیری غیبتهای رد شده از طرف بزرگواران آموزش و پرورش مبارکه، به اداره کل (اصفهان)رفتم، در تاریخهای یکم و سوم و چهارم و پنجم بهمن ماه غیبتهایی داشتم و حضرات بزرگوار ،در روز سوم، غیبت های اینجانب را اعمال کرده و خواستار توضیح شده بودند ( عصر سرعت و ارتباطات که میگن همینه دیگه). بماند که دلیل غیبتها برایشان روشن بود.(من فکر میکنم ، به دلیل علاقه ی شدیدی که به بنده دارند ؛ به دنبال بهانه ای هستند تا این حقیر را زیارت کنند و الّا ، خدمتگزاران صدیق این مرز و بوم که قصد مردم آزاری ندارند!!) همان روزها شکایتی را به اداره کل ، ارائه داده بودم؛ مبنی بر عدم همکاری عزیزان در مبارکه ؛اداره کل ، خواستار توضیح آن بزرگواران شده بود. فکر میکنید جواب را بعد از چه مدتی ارائه کردند؟ یک هفته؟ دو هفته؟ یک ماه؟خیر؛ خودتان را خسته نکنید، خودم عرض میکنم.بعد از 47 روز!!! گفتم که عصر سرعت و ارتباطات است. یک بام و دو هوا را میبینید؟از یک طرف ؛ فقط 2 روز پس از جریان غیبتها، نامه ی تایپ شده ی تر و تمیزی  به دستت می رسانند و خواستار توضیح میشوند و از طرفی بعد از 47 روز و پس از 2 بار «پیرو زدن» ، جواب میدهند، آن هم مخدوش و غیر مستدل. فکر میکنید اگر در جریان مورد اشاره ،ریگی به کفش بنده بود، جواب دادن ؛ به 47 دقیقه میکشید؟؟!! اگر زمان به 400 سال پبش باز میگشت و شاه عباس ، یکی از چاپار هایش را مامور میکرد تا فاصله ی 50 کیلومتری بین اصفهان و مبارکه را طی کند ، به نظر شما این جواب دادن ، چند روز طول میکشید؟؟!!

از رفتارهای ارباب رعیتی برخی از کارمندان اداره کل که بگذریم، باید از رفتار و منش آقا ی دائی یاد کنم که بزرگوارانه و با سعه ی صدر ، به حرفهایم گوش کرد و راه کار ارائه داد تا به یادم بماند که با همه ی تنگ نظریها و ناشایست سالاریها، هنوز هم میتوان اندکی دلخوش بود ، میتوان به اداره ای رفت و مچاله نشده ؛ به خانه بازگشت.مطمئنم ایشان ؛ نوشته های من را نمیخواند اما وظیفه دارم از ایشان ، بابت رفتارشان تشکر کنم ، تا انسانیت ؛ از زنده ماندن خویش پشیمان نباشد!!

........................................

2

اگر اتفاق غیر منتظره ای نیفتد ؛ فردا صبح ، تعطیلاتمان را رسما آغاز میکنیم! من و همسرم از دو شهر مختلف هستیم ،ترکیب شمال سبز و کویر خشک و سکونت در شهر سومی چون مبارکه، میشود معجونی مثل ما!!

تعطیلات را به دو بخش تقسیم کرده ایم ، چند روز اول در شمال وچند روز بعد در بیدگل،بنابر این، این آخرین پست من در سال 88 خواهد بود.

حدودا 2 ماه از اولین روزی که وبلاگم را راه اندازی کردم میگذرد، در این مدت؛ دوستان خوبی همراهم بوده اند که بعضی از آنها همشهریهای مهربانم هستند و برخی دیگر ، هموطنان نادیده ی نازنینم.

آقایان :عنایتی،فرزانگان،ستاری،دکتر کبرایی، رسول زاده،فرزین،عموزاده،بیدگلی،کدخدایی، رفیعی،علوی و سرکار خانم رسولزاده، همشهریانی هستند که در این مدت همراهم بودند.

و دوستان نادیده ام:میثم مهربان،سرکار خانم ارغوان،آقا معلم دامغانی محترم،خانوم معلم عاشق مدرسه،خانم آکرونما(فاطمه؟)خانم معلم کرمانی،برزین عزیز و عمیق،سرکار خانم نعیمه،سجاد نازنین،آقا رسول عزیز،کوروش کمی همشهری(شمالی)،سرکار خانم باقری ،سرکار خانم؟؟ وبلاگ دخترک و شاهزاده ی قجر،احسان میرزای با احساس.

در این مدت، سعی کردم حذف و اضافاتی در لینکهایم داشته باشم که مبنای آن ،3 اصل مترقی حکمت،عزت و مصلحت بود!!

امیدوارم در برخی از موارد (مانند پست قبلی)که نظرات، متفاوت و چالشی بود، بی احترامی به شخصی نشده باشد.

امید وارم سال جدید ، سالی نیکو برای تمامی این عزیزان و خانواده های آنها باشد.

...............................

3

از خدا میخواهم سال 89 سالی بدون خشونت و خونریزی، برای تمام مردم و خصوصا مردم کشورم باشد.

امیدوارم در این سال،کسی با تکیه بر دین و مذهب ، شعور مردم را به بازی نگیرد و با افکار قرون وسطایی خویش ، ملت را بازیچه قرار ندهد.

امید دارم در سال جدید، فقر ؛ چهره ی کریه خود را به مردم سرزمینم و تمام مردم دنیا نمایان نسازد ، پدری شرمسار فرزندانش نگردد، مادری را به بیراهه نکشاند و فرزندی را از خانواده اش نگیرد.

آرزو دارم ،فقر فرهنگی ریشه داری که مردم سرزمینم را سالهاست که عقب نگاه داشته است ،ریشه کن شود.

امید وارم اگر حال و روزمان به راه است ، به یاد داشته باشیم آنها را که باید چونان ما میشدند ،اما نشدند و یادمان باشد با چرخشی کوچک، در فلک و کائنات ممکنست جایمان را به همانها بدهیم که از آنها گریزانیم. 

آرزومندم ،مردم سرزمینم به دوران عظمت و شکوه افسانه ای خویش بازگردند،اگر بگذارند....

 و چند آرزوی شخصی برای خودم و زندگیم ( که باید آهسته بنویسم ، تا فقط من بشنوم و خدا!!)

...........................

4

هیچ زمستانی،ماندنی نیست،اگر تمام شبهایش هم یلدا باشد.