واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند......
نمیدانم چرا همیشه در این برنامه های دیداری یا شنیداری، یوسف گمگشته به کنعان باز میگردد و ما نباید غمی بخوریم و یا صبا به تهنیت پیر میفروش می آید و یا مژده میرسد که ایام غم نخواهد ماند یا .........اما تا کنون دیده اید یا شنیده اید که مثلا بهروز رضوی با آن صدای بمش یا دیگران بعد از آن حالات معنوی تصنعی و چشم بستن های آن چنانی؛ به غزل زیر برسند؟
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود ،توبه کمتر میکنند.
گوییا باور نمیدارند، روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند.
یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند.
ای گدای خانقه، برجه که در دیر مغان میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند.
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد زمره ی دیگر به عشق از غیب ،سر بر میکنند.
بر در میخانه ی عشق، ای ملک تسبیح گوی کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند.
صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت: قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند.
..................
پ ن 1: اگر کسی سراغ دارد در برنامه ای ،حافظ و شاخ نبات و مجری و دیگر عوامل، دست در دست هم این غزل را رونمایی کرده باشند ، به من کمترین هم اطلاع دهد.
..................
پ ن 2: عکس مرتبط، داشتم اما نذاشتم.
چی؟ چرا نذاشتم؟ مگر اینجا کشور آزادیها نیست؟ مگر دموکراسی حاکم نیست؟ خب دلم نخواست بذارم. والّا
..........................
نو یسنده: اینجانب
جمعه 21 خرداد1389 ساعت: 14:45
سلام
علی آقا، همشهری عزیز، فامیل عزیز، امیدوارم حالتان خوب باشد
اولین باره وبلاگتون رو وارد میشم. کاملا اتفاقی.
چند پست اخیرتون رو خوندم. یادم هست که موقع انتخابات نهم شما می گفتید که مگر دولت های قبلی چه کرده اند که حالا ما برویم رآی بدهیم، حالا چطور شده که می نویسید دوران آقای خاتمی دوران شادی شما بوده است.
و یادم هست که موقعی که یکی از.......... از کنار ما با ماشینش رد شد و من برایش دست بلند کردم و سلام کردم شما از این کار من اظهار تنفر کردید و ... ،و الان هم که " واعظان کاین جلوه در محراب و... " و در حالی که این آسِدممّد شما داخل لباس پیغمبر با بانوان جوان دست می دهند و دست تأیید برشانه هاشان می زنند(ای کاش این دست ها یک بار شانه های پیرمرد های زحمتکش روستایی ما رو هم لمس می کرد) و امثال شما ایشان را در حد یک رییس مکتب می پرستند.
مشکل ما اینه که همیشه از پارتی بازی ... و از این جور کارا دادمون هواست و خودمون تا یه همچین موقعیتی گیر آوردیم چارچنگولی می چسبیم.
"... مشکل ما این است که نه خواستیم و نه می خواهیم که خودمان را اصلاح بکنیم. اگر این کار را کردیم به تدریج همه دنیا اصلاح می شود ..."(مرحوم آیت الله بهجت)
به هر حال خدا عاقبت همه ما رو به خیر کنه و یه خورده انصاف.
سایتی که نوشتم مال خودم نیست فقط عضوی از اون هستم.
یا علی
....................
وب سایت
نویسنده: برای دوست و همشهری عزیزم: اینجانب
جمعه 21 خرداد1389 ساعت: 15:14
همشهری عزیز؛فامیل عزیز، ناشناس شناخته شده ی عزیز،
ظهر عالی بخیر.
تا آنجا که به یاد دارم دو دوره به آقای خاتمی، همان"آ سد ممد" شما رای داده ام. (در اسلام شما نیامده که انسانها را تحقیر آمیز، خطاب نکنید؟)با افتخار هم رای داده ام.بعد از این همه سال هنوز هم از این رایم احساس غرور میکنم.دوره ای سرخورده شده بودم و شاید اشاره ی شما به آن دوره است،انکار نمیکنم هر چند به یاد ندارم آن روز را و آن جمله را.مثل خیلی ها رنگ هم عوض نکرده ام. با وزیدن بادهای موافق و مخالف هم خودم مانده ام.مگر آنکه به این نتیجه رسیده باشم که به اشتباه رفته ام.هیچگاه مرادی نداشته ام و مرید چشم و گوش بسته هم نبوده ام .شکر خدا همیشه خودم بوده ام. نه نانی بریده ام، نه زیر آبی زده ام، نه رانتی بوده که از آن استفاده کنم و گواه آن ماندن ده ساله ام در این شهر غریبست در حالیکه امثال شما سالهاست که در شهر و دیار خویشید. کمی انصاف هم چیز خوبیست برادر مثلا ناشناس من.(داستان ده ساله ی مرا که حفظی .)
شما اینجنانبان، جز ایراد گرفتن و انتقاد ، کار دیگری هم کرده اید؟
خوبست به یکی از پستهای آقای بیدگلی که در مورد فوت آقای بلالی بود نگاهی بیندازید و در قسمت نظرات، ببینید که چه نوشته ام.خسته نکنید خودتان را،کپی میکنم برای شما اینجانبان:
..................................
نویسنده: علی صدیقیان
چهارشنبه 5 خرداد1389 ساعت: 14:12
به معنای واقعی کلمه، روحانی بودند. من ایشان را میشناختم و اینجا در مبارکه هم که هستم گاهی در میان همکاران به روش و منش ایشان اشاره میکنم، بدون آنکه دیگران بدانند این شخص کیست.
خداوند رحمتش کند.
................................
کمی منصف باشیم برادر من، جایی خراب نمیشود، یعنی خرابتر از این نمیشود.
با این وجود،خوشحالم که نشانه ای از ادب و بزرگی در نوشته ات هست، با این که خط فکریمان به شدت جدای از همست ،بی حرمتی نسبت به من روا نداشتی و این در زمانه ای که ادبیات لمپنی،ادبیات غالب و مرسومست، نعمتیست شایسته ی تکریم.
موفق باشید/خدای مظلومان نگهدارتان
چشم مخصوص تماشاست؛اگربگذارند / خنده ی پنجره زیباست؛اگربگذارند.