و اما قبل از بعد (با اجازه از جناب عنایتی) :

بعضی وقتها که در کلاس نشسته ام و بچه ها مثلا در حال حل مسئله ای هستند، کتاب ادبیاتشان را از آنها میگیرم و این دو شعر «تاگور» را با آنکه زیاد خوانده ام،باز هم میخوانم.من این دو شعر را بسیار دوست دارم و مطمئنم که ترجمه ی این اشعار و واژه گزینی های صورت گرفته، هر چند محکم و قوی بوده باشد؛اما شعر، به زبان اصلی چیز دیگریست که هیچ ترجمه ای نمیتواند زیبایی و لطافت زبان اصلی را داشته باشد.

هیچگاه به خود زحمت نداده ام این شعر ها را حفظ کنم یا حداقل آنها را در جایی بنویسم.امروز از دبیر ادبیات دبیرستان خواستم که این شعر ها را برایم بنویسد؛نگاهی از سر تعجب به من انداخت که یعنی:تو را با شعر و ادبیات و تاگور چه کار؟! و وقتی گفتم:« علاقه دارم»، نگاه متعجبش ، متعجب تر گشت. معمولا در محیط کار از علایقم کمتر حرف میزنم،در این محیط به ظاهر فرهنگی ،بحث، بیشتر بر سر قسط و وام و گرانی و این اواخر، خوشه بندی صورت گرفته از سوی مهر ورزان و عدالت گستران است.و.......بگذاریم و بگذریم.

1

خدایا؛

آنانکه همه چیز دارند، 

مگر تو را

به سخره میگیرند آنانرا

که هیچ ندارند مگر تو را.

...............

2

هر کودکی 

با این پیام

به دنیا می آید

که خدا از انسان نومید نیست.

...............

رابیند رانات تاگور/1941-1861/متولد کلکته ی هندوستان/ اولین آسیایی برنده ی جایزه نوبل/مجموعه اشعار:ماه نور و مرغان آواره،ترجمه:ع پاشایی.